آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمی زند


آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمی زند

دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمی زند
دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمی زند
زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز
زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز
چون دست یافت زخم یکی کم نمی زند
چون دست یافت زخم یکی کم نمی زند
گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا
گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا
واکنون چو راه دل بزد آنهم نمی زند
واکنون چو راه دل بزد آنهم نمی زند
کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق
کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق
الا به دست او در یک غم نمی زند
الا به دست او در یک غم نمی زند
یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو
یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو
یک ابر دیده نیست کزو نم نمی زند
یک ابر دیده نیست کزو نم نمی زند
چشمش کدام زاویه غارت نمی کند
چشمش کدام زاویه غارت نمی کند
زلفش کدام قاعده بر هم نمی زند
زلفش کدام قاعده بر هم نمی زند
القصه در ولایت خوبی به کام دل
القصه در ولایت خوبی به کام دل
زد نوبتی که خسرو عالم نمی زند
زد نوبتی که خسرو عالم نمی زند